-
یاد ایام عاشقانه
سهشنبه 20 خرداد 1393 20:19
این شعر. لطیف ترین شعر عاشقانه ای بود که من در عنفوان جوانی خواندم و در خاطر سپردم. روزگاری که همه دنیا برام عاشقانه بود. زمانی که همه فکر می کردند قراره پزشکی بخونم و منم مثل پسر عموم رتبه دو رقمی می یارم و می رم شهید بهشتی. روزهایی که یه نم بارون می تونست اشک به دیده من بیاره و یا مثل شراب مستم کنه، طوری که تو حیات...
-
سفر نامه
جمعه 16 خرداد 1393 21:04
سلام و اما درباره این سفر : از اونجائیکه هیچکی نمی دونه اینجا کجاست، ما هم لو نمی دیم دیگه که مسافرتمان به کدام شهر بود. این عکس زیبا کار خودمان است . (ما و همسرمان نداریم دیگه! ما یک روحیم در دو بدن) http://s5.picofile.com/file/8125672750/IMAG0166.jpg و اما سفر غیر مترقبه که بسیار خوب بود. با همسر و در یک گروه علمی....
-
coming soon
پنجشنبه 15 خرداد 1393 07:04
دو روز پیش از یک مسافرت غیر مترقبه درست، وسط این مسافرتی که الان هستیم ، برگشتیم. یک خاطره خوب. اومدم تهران درباره اش می نویسم. احساس می کنم دلم براخدا تنگ شده. گاهی حس می کنم خدا رهام کرده! اینطور وقتها لجباز می شم.یه حس تلخ داره این فکر. کاش خدا بازم کمکم کنه! کاش تا چند روز دیگه اینجا بنویسم چقدر الکی نگران بودم!...
-
خسته شدیم...
جمعه 9 خرداد 1393 13:01
دیشب 7 کیلو کلم پیچ خرد کردیم و سرخ کردیم (با مادر شوهر) له ...له ام! روز قبلشم 10 کیلو سبزی آش! روز قبل ترشم 5 کیلو سبزی کلم پلو! مثلن اومدیم مسافرت!!! خار شوور با کمال روی زیاد می رن بیمارستان و وقتی هم می یان ظرف هاشونم من باید بشورم! خونه 300 متری و تمیز کاری هاش هم بماند! تقصیر خودمه که دلم برا مادر شوهرم می...
-
در انتظار یار..
چهارشنبه 7 خرداد 1393 18:44
از صبح خوشحالم که همسری هم دارد می آید . الانا دیگه باید رسیده باشه. انقد حرصم می گیره وقتی فکر می کنم که شاید اون خیلی دلش تنگ نشده باشه! انقد حرص می خورم که از یه جایی به بعد مردا به چشم مشکلاتشون به زن و بچه اشون نگاه می کنن! انقد کلا از دست این مردا باید حرص خورد که نگو!!!! از وقتی اومدیم خار شوور که همیشه هم...
-
و سفر ...
دوشنبه 5 خرداد 1393 15:10
سلام گرم ما را از کوههای زاگرس پذیرا باشید، تا اطلاع ثانوی! یهو در عرض نیم ساعت تصمیمی گرفتیم و بلیط گرفتیم و 6 ساعت بعد هم پرواز! الان دو روزه که اینجاییم! هنوز جایی نرفته ایم . مسافرت بی سر و همسر به شهر همسر ! چه شود! قوم شوهر دارا می دونن چقده من شجاعم!!!! هوا کمی گرم ولی خوب است! شنبه شب با اون طوفان و بارون فکر...
-
مائیم دیگر!!!!!! همه جوره می توانیم!!!
شنبه 3 خرداد 1393 05:19
دیروز رفتیم نمایشگاه گل و گاه ، پارک گفتگو! آنقدر شلوغ بود که نگو! سر مان هم هی می گفت: " مامان له شدم! مامان هیچی نمی بینم! مامان اسباب بازی هاش کو؟؟" (به یاد نمایشگاه بازی و سرگرمی شهرداری). فکر کنم تو عکس های تکی و خانوادگی صد نفر افتادم! آتلیه که نداریم خو! بایدم مردم گل می بینن و تزیینات اینطوری سر و...
-
بسا کسا که به روز تو آرزومند است...
شنبه 3 خرداد 1393 04:26
می خواستم بنویسم " حالی چه سخت را گذراندیم و زنده ایم ما را به سخت جانی خود این گمان نبود" ولی دیدم بسا کسا که به روز تو آرزومند است... خب فکر کنم به اندازه کافی تلاش کردم، بقیه اش دیگه دست خدا رو می بوسه! .... ادرکنی! گاهی گمان نمی کنی که چه می شود گاهی نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است...
-
جریمه...
یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 17:25
تا حالا سابقه داشته که از دست خودتون ناراحت بشید و خودخوری کنید؟ یه چزی بگید یا کاری احمقانه بکنید و همش خودتونو سرزنش کنید؟ حس خیلی بدیه! آدم رو از خودش نا امید می کنه! تازگی ها یاد گرفتم ، تا از دست خودم به دلیلی شرمنده می شم و یا عصبانی! زیادکشش نمی دم! خیلی زود یه محاکمه برا خودم برگزار می کنم و قائله ختم به خیر...
-
آموزش بینی....
شنبه 27 اردیبهشت 1393 00:26
" خدایا غلط کردم " ها شروع شدند. امروز هم رفتیم کتابخانه. شوهر بازم به خوراکی هام گیر داد! برگشته می گه " پیک نیک می ری دیگه !" آخه واسه 8 ساعت خوندن اینا زیادن؟ http://s5.picofile.com/file/8123481850/IMAG0136.jpg وقتی زنگ زدم که بیا دنبالم ، فرمودند : " تموم شد؟" گفتم: نه بابا هنوز خیلی...
-
شب های بد..
جمعه 26 اردیبهشت 1393 02:48
اصلا این مباحثی که الان خوندم رو دوست ندارم! اصلا دیگه درس خوندن رو دوست ندارم! هم سخت هستن. هم تکلیفشون معلوم نیست که مسئله می یاد ازشون یا نه؟ از حفظیات متنفرم! مسئله رو دوست ندارم ! تستی اصلا خوشم نمی یاد! اگه لطف کنن سوال واسه امتحان ندن، فقط کیک و چای و آبمیوه اش رو بدن ممنون میشم! من دارم از خواب می میمیرم! به...
-
آیه امتحان
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 13:10
اینو تو وبلاگ خاطرات دانشجویی دیدم: آنها می گویند ما را به ترم قبل بازگردانید تا درس بخوانیم؛ آیا به آنها به اندازه کافی فرجه داده نشده بود؟! (سوره امتحان آیه 9.75) یعنی این آیه در مقام من نازل شده! در تمام دوران تحصیل یادم نمی یاد که یه شب امتحان راحت خوابیده باشم. همیشه هم به خدا قول می دادم که از ترم دیگه سر موقع...
-
کاردستی ما ..
سهشنبه 23 اردیبهشت 1393 14:11
سلام هدیه همسر که یک عدد جو....نه!نه! اشتباه نکنید! جوراب نه! یک عدد تی شرت سفید قشنگ بود را اهدا کردیم! هر سال می دونم که نباید به پسرم کادو رو لو بدم ها! بازم سال بعد گولش رو می خورم. پارسال همش به باباش می گفت :" بابا دو تا حدس می تونی بزنی! یه راهنمایی ، بو و اینا هم نمی ده! بعدم به من اشاره می کرد که "...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 08:43
سلام امروز همون راننده تاکسی باحال رو تو پارک لاله دیدم! داشت بدمینتون بازی می کرد. مشعوف شدیم. بلاخره اون لامپ های کذایی نصب شدند. اینم عکسش. http://s5.picofile.com/file/8122869192/IMAG0128.jpg http://s5.picofile.com/file/8123123484/IMAG0129.jpg واقعا خسته نباشن! کار بدون دوباره کاری براشون معنی نداره! می خوام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 اردیبهشت 1393 17:12
سلام دیشب چقدر خوش گذشت. هیچ چی مثل دور همی های خاله زنکانه روح آدم و جلا نمی ده! کلی خرج رو دستم موند ! کلی کار و زحمت و کلی خنده و شادی! اگه تهران موندم حتما با بچه ها آخر هفته می ریم توچال ! شایدم رفتیم صبونه رو کلپچی شوهر همسایه دوستم! (دو جمله آخر صرفا برای درآوردن حرص همسر در صورت خواندن این پست بود ) بیچاره...
-
شعر دزدی
شنبه 13 اردیبهشت 1393 22:49
سلام امروز همش به شعر فکر می کردم احساس می کردم که باید شعر بخونم. نمی دونم شما هم شعر خونتون می افته پایین یا نه؟ من اما از این دست امراض زیاد دارم! امروز هم شعر. وقتی اینجوری می شم اول می رم سراغ کتابهای خونه. اگه راضی شدم که هیچ وگرنه می افتم به جون اینترنت که یه دفعه یادم اومد دو تا دوست شاعر دارم و ۲ تا غزل اولی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 اردیبهشت 1393 13:27
اکنون در کتابخانه ایم. 20 صفحه خوانده ایم و خسته شده ایم یک و نیم ساعت هم وقت برده. آیا 1800 صفحه را می توانیم در 3 روز بخوانیم؟ باز هم پیدا کنید پرتقال فروش را! پدر و پسر را با هم تنها گذاشته ایم. باشد که به سلامت باقی مانند! همسر وقتی بیرون می آمدیم گفتند : خوراکی هات که تموم شد بگو بیام دنبالت! فکر کنم تا 8 شب طول...
-
هی روزگار....
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 12:32
از دیروز که رفتم سونو و از هر جایی یه چیزی پیدا کرد خیلی غمگینم. از ولی عصر تا سر کارگر تو یه ماشینی نشستم که یه آهنگ غمگین گذاشته بود. و اشکهای من هر از چند گاهی از زیر عینک دودیم می ریخت پایین. یه حس بد داشتم که انگار فقط با فرار می تونستم ازش رها بشم. به افتاب بعد از ظهر نگاه می کردم و احساس می کردم دوست دارم توی...
-
پیاده روی با همسر
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 11:59
بلاخره امروز شوهر رو بردم پیاده روی. صبح پاشدم ُ با چشمهای بسته نماز خوندم و لباس پوشیدم. زنگ زدم به پارتنر . دیدم اس ام اس اومده که ظهر( ) کار دارم نمی تونم بیام پیاده روی! . اینم از دوست من! در نوع خودش بی نظیره! بعد همسر را بیدار کردیم که : قول اون روزت رو یادت هست که؟ و همسر نماز خوند و آماده شد (با لباس هایی که...
-
راه شب..
سهشنبه 9 اردیبهشت 1393 02:40
خب من خونه ام و کتابخونه نرفتم و دارم می خونم و نامرد هم هستم و عمرا هم اگه این درس محترم تموم بشه امروز . بد درس می خونم ! بد! 6 تا کتاب و 4 تا جزوه جلو روم پهن می کنم و هر مبحثی رو از ده جا نگاه می کنم . آ خرشم فقط از رو خلاصه ها می فهمم که قبلا همچین چیزایی خوندم. یکی نیست بگه تو که بعد از امتحان دیگه دوست نداری...
-
قربون دست و پای بلوریت...
دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 18:55
وای مامان باشی می فهمی من چقدر از این توجه بچه ام ذوق مرگ م الان. اومده می گه مامان ! این خرسه گوشاش آدمن! گفتم : ها... چی ؟ می گه مامان ببین گوشاش رو و ...شمام ببینید! داوینچی مامانشه عزیز دلم! http://parsifile.com/upload/uiu1_goosh.png
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 17:14
سلام امروز دوباره به این سلط ماست ها توجه کردم. عکسشون رو هم گذاشتم. محض رضای خدا یکیش هم خالی نبود. جالب اینه که حتی رفتگر های محترم هم در پر کردن اینها همکاری داشتند. جلوه هایی از این حماسه رو مشاهده کنید! اون سیم های مشکی رو می بینید. آیا واقعا هدف ایجاد لامپ روی زمین بوده؟...
-
روزی دیگر و حالی دیگر
شنبه 6 اردیبهشت 1393 19:26
سلام امروز از اون روزها بودا! دیشب که یار پیاده روی مون قرار امروز رو پیچوند. هازبند هم در یک اقدام انتحاری گفتند عزیزم !عشقمُ خودم باهات میام ! چی فکر کردی؟! ... و من هم رو هوا زدم.میدونستم از لحظه ای که پیشنهاد داده پشیمون شده ولی خب من هم خواستم به هر قیمتی شده برم پیاده روی . اما از اونجایی که خدا با مردان است گل...
-
راننده تاکسی باحال
جمعه 5 اردیبهشت 1393 16:02
سلام روزهای خوبی بودن این روزها خدا رو شکر. دکتر زنان رفتیم و از فردا باید همه آزمایشات و سونو هایی که گفته برم. دکتر گفت که به عنوان کسی که فقط یه زایمان داشته یه کم چاقم. دقیقا از پریروز دارم خیلی می خورم . هازبند که می گه اصلا با لباس بیرون معلوم نیست . به هر حال از این هفته علاوه پیاده روی هام باید کوه رو هم اضافه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 13:04
سلام امروز خوب بود کمی سنگ خوانده ایم. توری برا پشه ها خریدهایم. قلم نی و دوات و لیغه و کاغذُ تا استارت واقعی کلاس خوشنویسی را بزنیم. ناهار آماده است و خانه در اوج پاکیزگی. بعد از ناهار هم قرار است بخوانیم تا پوزه این درس هم به زمین مالیده گردد انشاله. روز زن هم گذشت پسرم در همین لحظه داره کنارم آب قند برا خودش هم می...
-
مردم ما شاهکارن
شنبه 30 فروردین 1393 08:39
خب امروز هم روز خوبی است و با کلفتی های هر روزه آغاز شده. نیم ساعت دیگه هم کار دارم ولی بعد باید یه ثبت نام کنم و برم دانشگاه ببینیم استاد محترم خوندن کارمون رو یا نه؟ دیروز کلا به کار در خانه گذشت . هم من و هم همسری. این وسط هم طبق معمول بچه جان حال کردند. من هر روز می رم با دوستم پیاده روی ساعت شش تا هفت. از خونه تا...
-
روز استراحت
چهارشنبه 27 فروردین 1393 22:32
سلام امروز رفتم بازارچه خود اشتغالی پارک لاله. با دختر عموم. خوش گذشت. و همچنین مورد اغفال واقع شدیم و یک عدد مانتو تابستونه قشنگ هم خریدم.یه قلمدون خوشگل دیدم. می خوامش! بنده خدا فروشنده هه با ناراحتی میگفت که قراره اونجا رو ببندند. واقعا چه فکری می کنه این شهرداری؟ درس هم که قربونش برم نخوندیم امروز. فردا هم که...
-
بچه شیطون
سهشنبه 26 فروردین 1393 13:39
سلام گردنمُ دلمُ پاهام درد می کنن حسابی! در ۴۸ ساعت گذشته فقط ۶ ساعت خوابیدم و عین ... کار کردم. ولی در عوض تموم شد. خدایا آخر و عاقبتش رو ختم به خیر کن! انشالله! امروز مدسه سانمان جلسه بود. معلمشان درباره یکی از بچه های شیطون کلاس گفت که دیروز پاک کنش رو پرت کرده تو دیوار و نمی دونم چی رو انداخته! با همسرم سر تکان...
-
همیشه بیدار
دوشنبه 25 فروردین 1393 02:54
هنوز بیدارم..........
-
شب سخت
دوشنبه 25 فروردین 1393 00:15
خب اینجا تهران استُ صدای جمهوری اسلامی ایران ما بیداریم و جهان خوابند (پدر و پسر و قورقوری جونش (پسره گنده خجالت نمی کشه هنوزم باید شبا با قورقوری جونش بخوابه)). خدایا کمکم کن! باشه..........! مرسی! فقط در جریان باش لطفا هم کمکم کن تا زود تموم بشه و هم کمکم کن تا خوب تموم بشه ! عرضی نیست جز دوری ش...! ولش کن اصلا بی...