روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

آموزش بینی....

" خدایا غلط کردم " ها شروع شدند. امروز هم رفتیم کتابخانه. شوهر بازم به خوراکی هام گیر داد! برگشته می گه " پیک نیک می ری دیگه !" آخه واسه 8 ساعت خوندن اینا زیادن؟   

http://s5.picofile.com/file/8123481850/IMAG0136.jpg 

وقتی زنگ زدم که بیا دنبالم ، فرمودند : " تموم شد؟" گفتم: نه بابا هنوز خیلی مونده" می گه " عیب نداره بیار خونه بخور!"  

امروز ظهر پسرم نچ نچ می کرد که گفتم چی شده؟ یه دستمال برداشت و خیلی عالمانه گفت:" هیچی .. آموزش بینی گرفتم!!!" 

به نظرتون خوب می شه؟ حرف زدن یاد می گیره؟ آخه اینا دیگه از غلط رد شدن، فاجعه ان!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد