روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

;در ادامه دعوا

یه چیز دیگه که تو دعوای پریشب خیلی جدید بود، یکی به دو کردن بود. به اینصورت که اون می گفت : نبود من می گفتم بود اون می گفت نبود من می گفتم بود و ... بلاخره هیچ کدوم هم خسته نمی شدیم و گاهی یه کامنت کوچولو وسطش می ذاشتیم مثل این: این که جدید نیست ، تا حالا صد بار بوده. بعد اون می گفت نبودو ...

به همین مسخرگی ها! فکر کنم چون موضوعش خیلی بچه کگانه بود ، ما دو تا خرس گنده اینطوری دعوا کردیم. خلاصه کلا !

بی اندازه چیپ بود.

از این به بعد باید مثل قبل دعوا کنیم. مثلا تا یه ذره صداش رو بالا می برد اشکم در می اومد و واقعا حس می کردم مثلا منو کلی زده، و واقعا احساس بدبختی می کردم و اون بلافاصله دلجویی می کرد . ولی پریشب همو زدیم و هیچکدوم هم به رومون نیاوردیم .

انگار بعد از 10 سال زندگی دو تا موجود دیگه از تومون اومدن دعوا کردن و رفتن.

امروز به علت نیاز یک سوال ازش کردم و اونقدر مهربون و منعطف جواب داد، که انگار داشت می گفت:" اشتی کنیم؟" ولی من خیلی معمولی ادامه دادم، : " که یعنی الان نه عزیزم "

اااااااااااااههههههههههههه دلم براش زود تنگ می شه! لامصب هر چی زور می زنم حرفاش یادم بیاد و ازش بدم بیاد نمی شه!


نظرات 1 + ارسال نظر
پژمان چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 ساعت 08:13 ق.ظ http://chashmanman.mihanblog.com/

بدون شرح

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد