روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

بله! همینه دیگه!

سلام .

نمی تونم رمان بخونم و خیلی تو جوش نرم. مثلا یه رمان که هیجان انگیز و پر از شادی است و چیز های خوب(داریم؟) منو هیجان زده می کنه. ولی وقتی یه فضاییی غمگین باشه، یا خیلی با اون شخصیت رمان که مظطرب و ناامیده همزاد پنداری(همذات پنداری) کنم، تمام روز انگار برا خودم اتفاق افتاده! تازگی ها دارم به یه چیزهایی می رسم. و اون هم اینه که خودم در ورود این احساسات رو درز بگیرم. که.....

یواشکی: اگه می دونم فضای یه رمان چیه هر چند نویسنده اش رو دوست داشته باشم، نخونمش . یا فیلیم که حس شادی به من نده، نبینم خوب!



نظرات 2 + ارسال نظر
آناهیتا چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 09:57 ب.ظ http://farfalla.blog.ir

منم خیلی درگیر میشم با شخصیتا.
بعضی اوقات مثلا چن روز ذهنم درگیر میشه که چی شد که فلان شد و ممکن بود بعدش چی بشه و اینا :/

کاش می شد که کمتر درگیر یه حس یا فضا یا تصویر در یه رمان یا فیلم و یا هر چی بشیم!
حالا همه با هم بگین آمین!

آنا چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 ساعت 08:07 ب.ظ http://aamiin.blogsky.com

من هم این احساسات پخش و پلا را زیاد دارم.

آره! باید بتونیم کنترل کنیم.
راستی سلام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد