روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

اصن دلم می خواد!

سلام!

سال نو مبارک! روز زن و مرد مبارک! و همه اعیاد دیگه هم همینطور!

اینکه فروردین تموم شده و من هنوز برنامه ریزی برای سال جدید نکردم و کاراهام مونده و اینا همش به کنار!

هوا چقدر خوبه!

با همه وجود می شه لذت برد!

چرا ناف ما رو با نگرانی بریدن؟

کاش یه بی خیالی بود ناف منو می برید! منظورم گش.. نبودها! یعنی بی غم!

مامایی که منو به دنیا آورده ، به عبارتی مامانم رو زائونده، چند وقت پیشا به مامانم گفته بگو بیاد ببینمش!

دوستم داره! بعد از این همه سال منو یادشه!

کلی سر من استرس کشیدن. ولی مامانم می گه خیلی نترس بوده! چرا من نیستم پس!

مامانم! دلم تنگ شد!

فقط خواستم بگم هستم! مطمئنن بهتر از سال قبل()این قلبا یعنی دارم برا خودم غش می کنم ها!! نمی شه نفس بگیری یه سال و دنیا قشنگ حالتو جا نیاره و هر تجربه هم که بزرگ می کنتت!

خوش باشید! اسموتی بخورید!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد