روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

قربون دست و پای بلوریت...

وای مامان باشی می فهمی من چقدر از این توجه بچه ام ذوق مرگ م الان. 

اومده می گه مامان ! این خرسه گوشاش آدمن!  

گفتم : ها... چی ؟ 

می گه مامان ببین گوشاش رو و ...شمام ببینید! داوینچی مامانشه عزیز دلم! 

 http://parsifile.com/upload/uiu1_goosh.png

سلام 

امروز دوباره به این سلط ماست ها توجه کردم. عکسشون رو هم گذاشتم. محض رضای خدا یکیش هم خالی نبود. 

جالب اینه که حتی رفتگر های محترم هم  در پر کردن اینها همکاری داشتند.  

جلوه هایی از این حماسه رو مشاهده کنید!    

اون سیم های مشکی رو می بینید. آیا واقعا هدف ایجاد لامپ روی زمین بوده؟  

http://s5.picofile.com/file/8121604118/satl.png

امروز هم از اون روزها بود. همش اتلاف وقت. ولی من دختر خوبی ام . الان خوشنویسی رو انجام می دم و وقتی همسر آمد و شام خوردیم می روم به کتابخانه تا صبح. نامردم اگه نرم. باید اون درس لامصب و تموم کنم.

روزی دیگر و حالی دیگر

سلام 

امروز از اون روزها بودا! دیشب که یار پیاده روی مون قرار امروز رو پیچوند. هازبند هم در یک اقدام انتحاری گفتند عزیزم !عشقمُ خودم باهات میام ! چی فکر کردی؟!... و من هم رو هوا زدم.میدونستم از لحظه ای که پیشنهاد داده پشیمون شده ولی خب من هم  خواستم به هر قیمتی شده برم پیاده روی . اما از اونجایی که خدا با مردان است گل پسر دیشب ۴ بار اومد بالا سرم که مامان خوابم نمی یاد و من تقریبا وقتی داشت خوابم می برد همسری به یه صدای پر از خواب گفت ساعت ده دقیقه به شیش ! نمی خوای پاشی؟ 

 و من چی گفتم؟ معلومه دیگه از خواب داشتم می مردم . و به این ترتیب خدا نمی ذاره ما ببینیم این شوهر همراه واقعی هست یا نه!  

 من نمی دونم این چه صیغه ای است که همه چیز باید بر وفق مراد این انسانهای خوش خوراک باشد.  

یه شب دیگه هم که بعد صد سال من در انتخاب رستوران اصرار به جایی کردم که یه کم دور بود (باور کنید اندازه فاطمی تا ولی عصر هم نبود حتی) با حرص همسر روی پدال و گاز ماشین رفتیم ها! ولی چی شد؟ حدس بزنید؟  

شب جمعه بسته بود ! یعنی دارم می میرم که همه چیز دنیا باید به دل این موجودات ...بشه.  (خانم ها هر کلمات قبیح که دوست دارید بذارید اینجا !) 

امروز رفتم برا‌ آزمایش خون! شرایط نمونه گیری پرولاکتین رو نداشتم . موند برا فردا. جل الخالق.

اولین نظری که برا ویلاگم اومده رو امروز تایید کردم. ممنون دوست عزیز!

راننده تاکسی باحال

سلام 

روزهای خوبی بودن این روزها خدا رو شکر. 

دکتر زنان رفتیم و از فردا باید همه آزمایشات و سونو هایی که گفته برم.  

دکتر گفت که به عنوان کسی که فقط یه زایمان داشته یه کم چاقم. دقیقا از پریروز دارم خیلی می خورم . 

هازبند که می گه اصلا با لباس بیرون معلوم نیست . به هر حال از این هفته علاوه پیاده روی هام باید کوه رو هم اضافه کنم. من می تونم.  

داریم درس می خوانیم. 

چهارشنبه ظهر داشتم می رفتم میدون  ولی عصر برا دکتر. یه تاکسی نشستم گفتم میدون! گفت میدون ؟ کدوم میدون؟ گفتم ولی عصر! گفت الان که ظهره چرا ولی- عصر ؟!!! سریع گرفتم که آقا طناز هستند . یه دختره سوار شد گفت: هفت تیر. گفت چرا اینقدر خشن! من که چیزی نگفتم ! هفتتیر و اسلحه و تهدید چرا؟  

خلاصه شروع کرد به خوندن یه شعر برا تهران . که من دیر به صرافت ضبط صداش افتادم. لینکش رو گذاشتم.  

بعد سرچ کردیم و دیدیم که شعر مال کسی به اسم فضل الله فرزانه است. لذت بردیم. 

http://uplod.ir/0j7bix9k1p09/Voice0058.amr.htm

سلام 

امروز خوب بود کمی سنگ خوانده ایم. 

توری برا پشه ها خریده‌ایم. 

قلم نی و دوات و لیغه و کاغذُ تا استارت واقعی کلاس خوشنویسی را بزنیم. ناهار آماده است و خانه در اوج پاکیزگی. 

بعد از ناهار هم قرار است بخوانیم تا پوزه این درس هم به زمین مالیده گردد انشاله. 

روز زن هم گذشت 

پسرم در همین لحظه داره کنارم آب قند برا خودش هم می زنه. می گم چرا عزیزم ؟ می گه ترسیدم. تو دستشویی فکر کردم سوسک دیدم و لی سوسک نبود ولی من که ترسیدم بلاخره پس باید آب قند بخورم. پسره سوسوله داریم ما 

همسر هم که امشب می آیند. .....

ای خدا  اگه گذاشت بنویسیم. حالا اومده طلا می خواد بندازه تو آب  این هنر ها رو خار شوهرم یادش داده ها 

ول نمی کنه که .... ما بریم. تا بعد! بدرود.(داره می گه خدا به مامان گوش نداده ای خدا فقط مو دادی خب گوش هم می دادی بهش مااااامااااان)

مردم ما شاهکارن

خب امروز هم روز خوبی است و با کلفتی های هر روزه آغاز شده. نیم ساعت دیگه هم کار دارم ولی بعد باید یه ثبت نام کنم و برم دانشگاه ببینیم استاد محترم خوندن کارمون رو یا نه؟  

دیروز کلا به کار در خانه گذشت . هم من و هم همسری. این وسط هم طبق معمول بچه جان حال کردند. 

من هر روز می رم با دوستم پیاده روی ساعت شش تا هفت. از خونه تا پارک لاله و دور پارک هم یه دور و دوباره برگشت به خانه. هفته قبل وقتی به طرف در پارک لاله (تو خیابون کارگر جلوی اتکا) می رفتیم . دیدم کنار ه سمت راستمون یه سطل های سفید ماست با سیمان در زمین فرو رفته ُ حدودا هر یک متر یکی بود. توش رو که نگه کردیم سیم هایی دیده می شد که نشان می داد اینا بعدا می شه لامپ های روی زمین. خب تا اینجا که بد نبود. دیشب وقتی با  و پسر از اونجا رد می شدیم شنیدم که یه خانومه به همراهش می گفت <چرا آخه فکر نمیکنن اینا! حالا این سطل های کوچیک رو چطوری می خوان خالی کنن ؟ با سیمان هم کردنشون تو زمین ! اینا که تندتند پر می شه!> بله! درست حدس زدید! مردم شریف و با فرهنگ ما که آشغال زمین نمیریزند!!!!  از اون سطل ها به جای زباله دان استفاده کرده اند. و من نمی دونم این پیمانکار محترم کردوم ... است که این همه هزینه رو ول کرده به امید خدا!

روز استراحت

سلام  

امروز رفتم بازارچه خود اشتغالی پارک لاله. با دختر عموم. خوش گذشت. و همچنین مورد اغفال واقع شدیم و یک عدد مانتو تابستونه قشنگ هم خریدم.یه قلمدون خوشگل دیدم. می خوامش! 

بنده خدا فروشنده هه با ناراحتی میگفت که قراره اونجا رو ببندند. واقعا چه فکری می کنه این شهرداری؟ 

درس هم که قربونش برم نخوندیم امروز. فردا هم که میهمان دارم تا شب. 

اما من خیلی دختر خوبی ام. امشب می خونم . 

تحریم پسر هم تموم شد.

بچه شیطون

سلام 

گردنمُ دلمُ پاهام درد می کنن حسابی! 

در ۴۸ ساعت گذشته فقط ۶ ساعت خوابیدم و عین ... کار کردم. ولی در عوض تموم شد. خدایا آخر و عاقبتش رو ختم به خیر کن! انشالله!  

امروز مدسه سانمان جلسه بود. معلمشان درباره یکی از بچه های شیطون کلاس گفت که دیروز پاک کنش رو پرت کرده تو دیوار و نمی دونم چی رو انداخته! با همسرم سر تکان دادیم که به به چه بچه هایی! چشم مامان باباهاشون چراغونی! 

مدیونین اگه فکر کنین اون جونوره بچه خودمون بوده!  

امروزم تحریمه تا حالش بیاد جا!  

خب بریم بخوابیم که باید سانمان امروز بروند امتحان یو ..! 

هی روزگار انگار همین چند روز پیش بود وبلاگ زدیم . به همین زودی چند روز گذشت!

همیشه بیدار

هنوز بیدارم..........

شب سخت

خب اینجا تهران استُ صدای جمهوری اسلامی ایران 

ما بیداریم و جهان خوابند (پدر و پسر و قورقوری جونش (پسره گنده خجالت نمی کشه هنوزم باید شبا با قورقوری جونش بخوابه)). 

خدایا کمکم کن! باشه..........! مرسی! 

فقط در جریان باش لطفا هم کمکم کن تا زود تموم بشه و هم کمکم کن تا خوب تموم بشه !  

عرضی نیست جز دوری ش...! ولش کن اصلا بی خیال این یکی و بذار ۵۰ سال دیگه! هی داری آرزوهامو برآورده می کنی! یه کمم به بقیه برس!