روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

آنفلانزای چی چی؟

سلام

یادتون می یاد گفته بودم رفتم پنیسیلین بزنم و بعد از تست تا مرز بیهوشی کامل رفتم؟ دکتر گفتن بهش حساسیت داری؟ هیچی دیگه همشهریام که این چیزا حالیشون نبود که ، گول نخوردن و به زور فرستادنم برا تست و بعله! مثبت بود و ما چقدر شرمنده شدیم وقتی دیدیم که آنقدر ها هم درد نداشت (حالا همه فامیل می دونن که ما چند صباح پیش واسه یه آمپول غش کردیم)

ما هم اکنون در حالی که در 4 روز گذشته 5 عدد آمپول (2 تا بتامتازون، یه پنی سیلین یک و دویست، یک 600 و یکی نمی دونم چی برای سوزش ریه) نوش جان کرده ایم، با مقادیر فراونی نوافن، کدئین، اکسپکتورانت، دیفن هیدرامین و کلد اکس، در خدمت شمائیم.

بدون نوافن ، تب و لرز مان کم نمی شود، و صدایمان کمی بعد از بتامتازون ها برگشت، که آن هم دوباره دارد می رود.

دیشب توی هواپیما چنان لرزی داشتم که دو تا استامینوفن گرفتم و عین یه بچه خوب تا تهران خوابیدم.

بدتر از من پسرم که به خاطر ایشون و تب بالاشون که از 40 هم دوبار بالاتر رفت ، دو شبانه روز هیچ مسکنی نخوردم تا خوابم نبره و بدبخت نشم و هی پاشویه کردم. و وقتی تبش کنترل شد، خودم افتادم.

خدا دیازپازم و خیر بده، وگرنه این شیافهای استامینوفن که فکر کنم فقط در حد چند گیگلک، تبش رو کم می کردن.

حالا منتظرم پسرم از خواب پاشه و بریم دکتر و ببینیم با این گوش و گلو بینی و ریه در حال سوختن ، بعد از ین همه آنتی بیوتیک باید چکار کنیم.

بدانید و آگاه باشید که ما مقدار بسیار زیادی پول خرج کردیم و مرخصی گرفتیم و منت مدرسه کشیدیم و کارهایمان را عقب انداختیم که برویم مسافرت و آنجا حال کنیم و خوش بگذرد و برگردیم. فقط دو نفر دیگر را هم به شدت مریض کردیم، هی سوپ و آویشن و بارهنگ بادوم خوردیم. و هی امپول و قرص و کپسول. و ایضا همش تب و لرز!

یعنی حالی دارم ها حالا!


اما با همه اینا خدایا شکرت!

بریم ببینم نظر پزشک خودمون چیه!


پ. ن: مراسم استقبالمون هم که کوفتمون شد. فقط یه دست دادن ، بدون حتی هاگ. دیگه کیس که جای خود دارد. یه ماسک هم بهمون هدیه دادن، و برای خواب تشریف بردن تو سالن. آخه مرد هم اینقدر تیتیش! حالا یه آنفلانزا می گرفتی دیگه! یخورده هم به خاطر اینکه مریض شدیم ، به جای اینکه بهمون خوش بگذره ، فکر کنم ناراحته از دستم، نه که عمدی خودمون رو مریض کردیم که مسافرت رو کوفتمون کنیم ، از اون نظر ناراحتن!

خب یه زن باید خودش بفهمه که وقتی همسرش با شوق و ذوق می فرستش که بهش خوش بگذره، غلط می کنه که مریض می شه! والا! زنم زن های قدیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
ملکه دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 02:32 ب.ظ http://ghasrekuchakema.blogfa.com/

ای بابا!
ایشالا زودتر خوب شید

مرسی. خوش اومدید!
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد