روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

اسب ام و کجا ببندم؟ سر زبونم!

سلام

اتاق/پسر در حال فیگور گرفتن جلوی آینه با رکابی.

من به همسر: دیدی این خال که بین دو کتفته، بین دو کتف پسر جان هم هست؟

همسر : خال؟ (رو به پسر) برگرد ببینم پسرجان!

من: تازه این لک قهوه ای رو هم ببین رو شونه اش ! عین مال توعه!

هیچی دیگه ! دوتاشون پشت به آینه و با کنجکاوی در حال مقایسه شونه و کتفشون بودن که پسر با تعجب رو کرد به من و پرسید:

مگه من از تو دل تو نیومدم؟ چرا شکل بابام؟

همسر (با یه قیافه بامزه و مخلوطی از خنده و حرص و خوشمزه بازی): من که رفتم ! خودت درستش کن!

با بدبختی بحث رو چرخوندم و موضوع رو به تکالیفش شیفت دادم.

حالا چیکار کنم؟ اگه دوباره بپرسه ؟

این روانشناسا که می گن به بچه ها با زبون ساده توضیح بدین ، بیان بگن ساده اش چه طوریه آخه! نه بالا غیرتن خودشون جواب بچه خودشون رو چی می دن؟ بچه خودشون ها!

نظرات 6 + ارسال نظر
ملکه دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 02:32 ب.ظ http://ghasrekuchakema.blogfa.com/

وای که چقدر سخته توضیح این موارد

واقعا !

پرسه یکشنبه 26 بهمن 1393 ساعت 01:00 ق.ظ http://myhavali.blogfa.com

سلام :)
دیروز خیلی اتفاقی وبلاگتون رو دیدم. این پست رو خوندم. امروز سر کلاسم استاد یه کتاب بهم معرفی کرد. "مبانی، اصول و روش های تربیت جنسی از منظر قرآن و حدیث" نوشته ی علی نقی فقیهی هست و سازمان چاپ و نشر موسسه فرهنگی دارالحدیث چاپش کرده. این کتاب فقط قرآنی نیست. بلکه بین رشته ای ه و از مباحث روانشناختی هم درش استفاده کرده. من نخوندم ولی استادم نیم ساعت داشت ازش تعریف میکرد. فکر میکنم بیارزه اگه یه نگاهی بهش بندازید. شاید بتونه کمکتون کنه.

خیلی خیلی ممنونم!
آدم تا وقتی بچه دار نشده و رسما یک انسان با همه نیاز های طبیعی اش بهش سپرده نشده ، اهمیت دانستن این مطالب رو درک نمی کنه.
بازم ممنونم.

الهام سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 11:18 ق.ظ http://liligirl.blogfa.com

سلام هیوا جون خوبی؟
چه سوال جالب و در عین حال مهمی؟ پسرتون چند سال داره که به این فکر افتاده؟ دختر من هنوز به این دقیقی این مسئله رو مطرح نکرده، این که گفتین مامان دانشجو برام جالب بود منم وسط درسم باردار شدم و بعد هم ادامه داشت تازه دارم خلاص میشم تقریبا، یکی از دعاهای دخترم همیشه اینه که خدایا درسهای مامانم تموم بشه!!!

پسرم 8 سالشه.
ارشد بودم ان موقع و هنوزم که مشغولیم.

کیان شنبه 18 بهمن 1393 ساعت 03:36 ب.ظ http://kianeparse.blogfa.com

سلام دوست عزیز به بلاگم دعوتید بهم سر بزن منتظرم[چشمک]
بهش بگو از بس نگاه بابات کردم تو شبیه بابات شدی

چشم.
اینم جواب خوبیه!

پژمان شنبه 18 بهمن 1393 ساعت 01:39 ب.ظ http://chashmanman.mihanblog.com/

سلام
باور میکنی من دوم دبیرستان بودم که فهمیدم چطور آدم ها بچه میارن؟ تا قبلش فکر می کرد وقتی عقد رو می خونن یه جور فعل و انفعالات رخ میده و زن بچه میاره. همیشه از ترس باردار شدن دخترها می ترسیدم بهشون نزدیک بشم تازه چطور فهمیدم؟ یکی از پسراهای کلاس با یه دختر رابطه داشت و دختره باردار شده بود. موضوع رو از همکلاس ها فهمیدم یه همچین بچه هایی بودیم ما

وای
خلاصه که وظیفه خانواده نیست به هر حال این روشنگری ها

نهالم جمعه 17 بهمن 1393 ساعت 11:06 ق.ظ

آخی
مثلا بگو خواست خدا بوده

سلام
چه جواب خوبی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد