روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود


ساعت 10 کلاس دارم و هنوز اینجام . تازه یه کاری هم مدرسه پسر دارم و بعدش باید بروم دانشگاه. هفته قبل 21 دقیقه دیر رسیدیم. امان از دانشجو های سو استفاده گر! خودم رو نمی گم ها ، اونایی که بعد از من می آیند را می گویم.

چقدر هوا خوبه!

هیچ کدوم از کارهام انجام نشده،

کلی مشکلات و گرفتاری، و هزار تا کار عقب افتاده، بدون ابسیلونی رضایت از خود ولی...

خدایا! شکرت که با همه این ها می تونم از هوای قشنگ پاییزی لذت ببرم.

خدایا ممنونم که این شعف هر چند کاذب را داریم

 ما بسیار دختر خوبی هستیم.

تازه قرار است دیگر غر هم نزنیم.

خدایا شکر!

این احساسات الکی خوشانه را زیاد بفرما!

مشکلات رو که کمک نمی کنی، لا اقل خوش باشیم. ها؟


نظرات 1 + ارسال نظر
پژمان یکشنبه 11 آبان 1393 ساعت 10:30 ق.ظ http://lahzelahzeomrman.mihanblog.com

ان شالله همیشه سلامت و شاد باشین

ممنون ! شما هم همینطور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد