روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

فول آو انرژی!!!!

درست در همین لحظه متنی که لیلی نوشته بودرو خوندم. خودش رو در چند خط گفته، البته حقایقی از خودش رو. و من نمی دونم چرا یک لحظه حس کردم می خوام پرواز کنم. واقعا نمی دونم. فقط از اینکه این همه آدم شبیه به هم و در عین حال کاملا متفاوت از هم هستیم.، خوشحالم کرد.

من می خوام از فردا یه روز دیگه تو زندگیم رو شروع کنم.

از همین لحظه دیگه خودم رو سرزنش نمی کنم.

از همین لحظه هر چی رو که دوست دارم، بهش بها می دم. از همین لحظه به چاقی و لاغری فکر نمی کنم.

عیب نداره! یه خانم کمی چاق ولی با نشاط به مراتب بهتر از یک خانم کمی چاق ولی بی رمق هستش(آخه پیامد نخوردن لاغر شدن نیست که ، ضعیف شدنه!)

از امشب بیشتر می خندم.

از فردا ... نمی دونم ، از فردا باید زندگی به من بیشتر بخنده!

خدایا ممنون!

برای همین حس خوب هیجان.


پ.ن: کمتر از 24 ساعت بعد از این پست یکی از مهمترین اتفاق های زندگیم رقم خورد. چیزی که آرزوش به نظرم مسخره می اومد ولی خواستم ازش لذت ببرم. خب! حالا دارمش. چی می تونه اوج قدر دانی منو از خدا به خاطر حمایت های معجزه گونه اش نشون بده؟ خدایا ممنونم. ممنونم که به من امیدواری به خودت رو چشوندی. خدایا مزه توکل رو به همه بچشون تا لذت ببرن از اینکه قدر ترین وکیل دنیا وکالتشون رو به عهده داره.


اَللّهُمَ لا تَکِلنی اِلی نَفسی طَرفَةَ عَینِ اَبَداً

بابام همیشه تند نماز می خوندند و بلند. از وقتی به دنیا اومدم تا وقتی خونشون بودم این دعا و دو دعای دیگه قنوت های پدرم بود.

باباها ! هر دعایی که می خواهید ورد زبون بچه هاتون باشه تو قنوتتون و با صدای بلند بخونید.


نظرات 6 + ارسال نظر
گندم پنج‌شنبه 24 مهر 1393 ساعت 03:59 ب.ظ http://www.gandom-med.blogsky.com

مادرها باید شاد باشند..
بخند مامان دانشجو:؛)

ممنون عزیزم

نهالم دوشنبه 21 مهر 1393 ساعت 08:23 ب.ظ

راستی اون دختر کوچولوعه که عکسش گوشه وبه،دخملته؟;-)

نه اون دختر کوچوله که عکسش گوشه وبمه ، پسرمه موهاش یه کم بلند شده بود.

نهالم دوشنبه 21 مهر 1393 ساعت 08:21 ب.ظ http:// asemane-abie-farda.blogfa.com

همه حرفاتو قبول دارم. حیفه آدم انرژیشو فقط صرف چاق و لاغری و اینطور مباحث کنه. البته تناسب اندام خیلی مهمه ها ولی اینکه تمام زندگی و فکر ادم این شه غلطه.
با خندیدن که خیلی موافقم. حتی زورکی:-)

اون متن که می بینی قرار بود ادامه پیدا کنه. با حرارت و انرژی داشتم می نوشتم . اینا مقدمه اش بود که پسرم اومد و منو بلند کرد.

پری دوشنبه 21 مهر 1393 ساعت 12:03 ب.ظ http://jan-o-deli.blogfa.com/

ببین غرتو با لبخند بزن : )

اثر داره؟
کلا دارم به این نتیجه می رسم که غر فقط نشان خود کم بینی ، یا دیگران کم بینی هست ، که گاها هر دوش بی انصافیه!
اگه اونچه که می تونیم تغییر بدیم، تغییر بدیم و منتظر بقیه نباشیم و اونچه تغییرش سخت، یا پرهزینه و یا ناممکن هست رو قبول کنیم ، خیلی همه چیز خوب می شه.

پژمان دوشنبه 21 مهر 1393 ساعت 01:14 ق.ظ http://lahzelahzeomrman.mihanblog.com

والا چی بگم خود دانی . ولی به نظرم یه هیوای ورزشکار پر انرژی بهتر از یه هیوای تپل پرانرژیه. فردا که مثل مادر خانمی من البته دور از جونت آرتروز زانو گرفتی و یه دل سیر بازار گشتن به دلت موند میفهمی من چی گفتم. واسه خودت گفتم دخترم. اصلا به من چه

ای بابا یه دل سیر بازار گشتن که همیشه به دلم هست
من تپل نیستم فقط یه کم اضافه وزن دارم. که اون هم اطرافیان معتقدند توهم است. خب ما به دنبال وزن ایده آل بودیم که دیگه نیستیم. جاتون خالی دیروز یه عدس البالوپلویی پختم که بیا و ببین. با شیرینی فنجونی و چای عصر یه شونصد هزارهتایی کالری اضافه دریافت کردیم.

لیلی یکشنبه 20 مهر 1393 ساعت 12:08 ق.ظ

چرا؟! واقعا چرا هیوا؟!

چه خوب که آدم غر بزنه و یه بخش از خودِ پلیدش رو رو کنه و چنین اثر خوبی روی یکی دیگه بذاره! :)))

چقدر دوست دارم این انرژی و روحیه‎ت رو.

خودمم نمی دونم. ولی یه حسی بود مثل این که همه دارن با همین ضعف و قوت هایی که از خودشون می بینن پیش می رن. ببین این چیزی نیست که ندونیم. هزار بار تا به حال بهمون گفتن همه مثل تو ان ولی انگار آدم باور نمی کنه. دیشب یه نیرویی به من می گفت " اصلا لازم نیست ضعف هات رو درمان کنی! با همین ها تو بهترینی، با همینی که الان هستی تا اوج می ری!"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد