روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود
روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

سفر ...


سلام

امیدوارم هر کی که از اینجا رد می شه همیشه سلامت باشه.

سفر اخر شهریور خیلی خوب بود.

رفتیم اردبیل.

چه هوایی بود مثل آبان و آذر تهران. خیلی دوستش داشتم. این مسافرت بیشتر از گشت و گذار و سیاحت، حکم یک استراحت رو داشت برامون. یه آپارتمان دو خوابه بزرگ مبله. کلا چهار روز بود که یه روزش رو رفتیم سر عین. برگشت هم از آستارا برگشتیم و نصف روز کنار دریای استارا موندیم.

همین الان یادمان آمد که همسرمان دوربین را برده اند با خودشان به ماموریت. So ما عکسی نداریم که بذاریم. وقتی آمدند عکس می گذاریم.

جالبه که هر چی می خوردیم و منظره قشنگ می دیدیم همسر می پرسید " می خوای برا وبلاگت عکس بگیرم؟" ازش بعیده! آخه وبلاگ و نت رو مایه عقب موندن من از کارام می دونه ها! ولی گاهی زیر پوستی تشویقم می کنه. هنوز موضع اش کامل مشخص نیست. شدم مثل دوران دبیرستانم که یواشکی رمان می خوندم و همش تو هول و ولا بودم که بابام نبینه(یه پست براش می ذارم.) ، حالا همش باید مواظب باشم که همسرم نبینه. یه نچ! که بگه هم، من غمگین می شم. کلا در رابطه با ایشون زودرنج ترین آدم روی زمینم ولی با بقیه مثل اژدهای دوسرم.

از هیچ کس تو دنیا اندازه همسرم حساب نمی برم. و جالبه که اون هم همین رو درباره من می گه و معتقده آدم ترسناکه منم!!!!! . گاهی که یه کاری ازش می خوام و نمی کنه، غر که می زنم زودی می گه" باشه باشه اصلن هر چی تو بگی!" بعد من ازش می پرسم که " ببینم تو از من می ترسی؟" با یه حالت بامزه پوزخند می زنه و می گه:" من؟!!!! هه ... مثل س..." (اون جاندار نگهبان را می گوید با یک تشدید مفتوح روی سین).



پ.ن: ساعت یک و 10 دقیقه وارد دانشکده مان شدم. جلوی نگهبانی شلوغ بود . تعجب کردم و وقتی نزدیک شدم دیدم که بعله مسابقه والیبال می بینند از مانیتوری که مخصوص رصد کل دانشکده است و اغلب مشبک است. ولی امروز به صورت wide برای دانشجویان مسابقه والیبال پخش می کرد.(نامردا تا من برم و برگردم متفرق شدند وگرنه عکسی ازشان می گذاشتم.)

نظرات 2 + ارسال نظر
Birsan چهارشنبه 9 مهر 1393 ساعت 01:55 ق.ظ http://birsan-21.blogfa.com/

سلااااام
به به خوش اومده بودین به شهر ما
خوشحالم که خوش گذشته بهتون

واقعا؟!!! کاش می دونستم. شهرتون برامون کلی خاطره خوب داشت. همسرم هم که می گفت :" خوبه به تهران نزدیکه . از این به بعد اینجا هم به موردهای تعطیلات اضافه شد.

ربولی حسن کور دوشنبه 7 مهر 1393 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام
سفر خوش گذشت؟
چه هتل خوبی داشتین البته اگه هتل بوده
سال 1390 رفتیم سرعین و اردبیل و همون موقع پستشو هم گذاشتم شهر قشنگیه

سلام
خیلی خوب بود. بیشتر خلوتی شهر و مسر ها و هوای خوب و سکوت شهر و آرامش جایی که ساکن بودیم باعث شد که واقعا خستگی مون در بیاد. از طرف شرکت همسرم بود. توی یک سری شهر ها مهمان سرا دارن و زمان هایی که خالی است به کارمندان داده می شود. با صبحانه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد