روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

coming soon

دو روز پیش از یک مسافرت غیر مترقبه درست،  وسط این مسافرتی که الان هستیم ، برگشتیم. 

یک خاطره خوب. اومدم تهران درباره اش می نویسم. 

احساس می کنم دلم براخدا تنگ شده. گاهی حس می کنم خدا رهام کرده! اینطور وقتها لجباز می شم.یه حس تلخ داره این فکر. کاش خدا بازم کمکم کنه! 

کاش تا چند روز دیگه اینجا بنویسم چقدر الکی نگران بودم! کاش! 

میدونید کفر و ایمان نیم بند ما گاهی از ائمه هم با ارزش تره؟ آخه ما با علمی ایمان آورده ایم که خیلی ناقصه ولی اونا با آگاهی واقعی! همیشه میگم خدا اینو می دونه! خودش به بی ایمانی هامون کمک خواهد کرد!  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
shirin پنج‌شنبه 15 خرداد 1393 ساعت 08:22 ق.ظ http://dokhtari.blogsky.com

ایشالا که به خدا نزدیک شی


ممنون که سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد