روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

یلدا

دختر عموهای گرامی زنگ زدن و گفتن که شب کجایی؟ گفتیم خونه. گفتن که پس یلدا میاییم پیشتون و ما... تازه فهمیدیبم که شب یلداست شب!

با کلی مشاوره با مهمونا ، شام از فسنجون به ته چین مرغ و سالاد تغییر یافت. یه کیک کدو تنبل هم پختیم و منتظر میهمان ها وهمسر ، که بیایند . اومدند و نامردا ساعت 11 رفتن. خوابشون می اومد.. مهمونه داریم ما!

ولی خوب بود. انگیزه شدند.

http://s6.picofile.com/file/8229257734/DSC07919.jpg

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد