روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

زدیم به تیپ و تاپ هم

خیلی مسخره شروع شد ولی خیلی کلاسیک به دادو بیداد و یکی به دو رسید و بعدش یکی زدیم و فکر کردیم مثل همیشه برگشت ندارد، که لامصب بسیار محکم روی ساعدمان برگشت داده شد و هم اینک بسیار جدی قهریم و مدیونید اگه فکر کنید ما کلی گریه نکردیم و اینکه همسر به تلافی بی خوابی دیشب امروز ا ز ساعت 6 خوابیده و برای شام هم بیدار نشده و این ماییم...

 می خوام کلی قهر بمونم.



بین خودمان باشد گاهی انگار وسط دعوا دلمان می خواهد که حرف طرف را طور دیگری برداشت کنیم، طوری که بسیار حرص در آر و بی انصافانه باشد. که خودش هم بگوید: " منظورم این نبود... " و ما هم هی بگوییم بود! خوبم بود! در حالیکه کاملا هم می فهمیم چه می گوید، ... به تلافی کج فهمی هایش! زورم بیشتر از این نمی رسه! (از دسته خرده جنایتهای زن و شوهری)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد