روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

خسته شدیم...

دیشب 7 کیلو کلم پیچ خرد کردیم و سرخ کردیم (با مادر شوهر) له ...له ام! روز قبلشم 10 کیلو سبزی آش! روز قبل ترشم 5 کیلو سبزی کلم پلو!  مثلن اومدیم مسافرت!!!  خار شوور با کمال روی زیاد می رن بیمارستان و وقتی هم می یان ظرف  هاشونم من باید بشورم!  خونه 300 متری و تمیز کاری هاش هم بماند! تقصیر خودمه که دلم برا مادر شوهرم می سوزه! حرفم راجع به توان لذت بردن در هر شرایطی رو همین جا پس می گیرم! (ماست و کنگرم نمی خوام!)

 

 

خودتون قضاوت کنین! اونوقت آقایون محترم می گن چرا ما از قوم شوهر می نالیم ! خب رحم ندارن دیگه!  امروز قرار بود بریم باغ که جاری محترم به خاطر سختی اش براشون ، کنسل کردن!  

حالا من حق ندارم با شوهر خودم و تنهایی برم تفریح؟؟ هر چی می کشم از دل نازکم می کشم !   .

فقط قسمت دل تنگی های شوهر برایمان بسیار خوب تدارک دیده شده بود وگرنه بقیه این مسافرت تا اینجاش که خیلی مالی نیست. 

اینم چند تا عکس از باغچه شون!

نظرات 1 + ارسال نظر
Birsan دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 06:55 ب.ظ http://birsan-21.blogfa.com/

سلام. خسته نباشـــــــید.
پس خوشبحال مادر شوهرتون که عروس مهربون و دلسوزی مثل شما داره

راستی ما اینجا عکسی از باغچه نمیبینیم!!!

آره نیست که خونه مردمیم ! همه چی قاطی شده!
درستش می کنم الان!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد