روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

و سفر ...

سلام گرم ما را از کوههای زاگرس پذیرا باشید، تا اطلاع ثانوی! 

یهو در عرض نیم ساعت تصمیمی گرفتیم و بلیط گرفتیم و 6 ساعت بعد هم پرواز! 

الان دو روزه که اینجاییم! هنوز جایی نرفته ایم . مسافرت بی سر و همسر به شهر همسر ! چه شود! قوم شوهر دارا می دونن چقده من شجاعم!!!! 

هوا کمی گرم ولی خوب است! شنبه شب با اون طوفان و بارون فکر می کردم که خیلی تاخیر داشته باشیم ولی نداشتیم و از باران رگباری زیبا، پای پلکان هواپیما مستفیظ شدیم و ایضا خیس! 

برنامه تفریحی خاصی ندارم ولی اگه منو شناخته باشین می دونین که از یه ماست و کنگر خوردن هم با نشستن تو حیاط و زیر درختا می تونم برا خودم خاطره بسازم.  

ادوات خوشنویسی نیاوردیم به هوای خارشوور ، لپتاپ نیاوردیم به هوایی که همسر بعد از ما خواهد آمد و او می آوردش، نوت بوک نیاوردیم به خاطر پسر که اینجا فقط از امکانات حیاط و بازیهای بدنی استفاده کند . خلاصه کلام فقط خودمان را اورده ایم و اینک می بینیم که چه قدر گاهی ناکاملیم بدون وسایلمان. شوهرا بیا زودتر دیگه!  

از این شهر شوهر آمدن فقط از اولش که با یه عالمه خانم خوش تیپ مواجه می شویم و اضافه وزنمان یادآوری می شود بدمان می اید!چه معنی داره زن دو شکم بزاد و تیپش بازم دخترونه باشه! اصن شوهرش دپرس می شه! قربون خار شوهرام که باربی شون خودمم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد