روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

روز مرگی های یک مامان دانشجو، شایدم ...

می نویسم تا فراموشم نشود

آیه امتحان

اینو تو وبلاگ خاطرات دانشجویی دیدم:  

آنها می گویند ما را به ترم قبل بازگردانید تا درس بخوانیم؛ آیا به آنها به اندازه کافی فرجه داده نشده بود؟!
(سوره امتحان آیه 9.75)
 

یعنی این آیه در مقام من نازل شده! در تمام دوران تحصیل یادم نمی یاد که یه شب امتحان راحت خوابیده باشم. همیشه هم به خدا قول می دادم که از ترم دیگه سر موقع درس بخونم!!!! اما هر ترم حتی جمع کردن منابع هم می موند برا روز قبل از امتحان و در به در بچه ها بودم واسه جزوه!

شب کنکور 11 تا کتابم دور نشده موند وقتی ساعت 2 نصفه شب خوابیدم. تازه با کتاب زبانم رفتم سر جلسه و دم در هم می خوندم! شب کنکور ارشد، صد مدل مطلب باقیمانده یافتم که احساس می کردم تا به حال در عمرم ندیده ام! شب کنکور دکتری هم که دمش گرم! آنفلانزای مرغی فکر کنم داشتم و شانسی جون سالم به در بردم! اینبار دیگه خونده بودم ولی از الطاف بیکران الهی به خاطر حال خرابم یک غلط غلوطی راه انداخته بودم که بیا و ببین! وقتی اومدم خونه و دیدم که هر چی چک می کنم غلطه کلا بیخیال قبولی شدم. ولی دم بچه های شرکت کننده گرم! که لطف کردند و تعداد بیشماری از شرکت کننده ها به غیر از چند نفر، بیشتر از من خراب کردند و راه برای من باز شد! خدایا شکرت!  

ای خدا این دیگه آخرین مرحله ای است که به فضل خودت مزاحم شده و تقاضای کمک دارم! لطفا ما رو به دوباره کاری ننداز جون هر کی دوست داری! من آدم نشدم! تو خدای خوبی باش! دمت گرم! 

  

پ ن: سر آزمون، با اون آبریزش بینی وحشتناک! 5 یا 6 تا دستمال کاغذی داشتم که به نوبت استفاده می کردم! یعنی استفاده شده هارو می ذاشتم یه جیب دیگه تا کمی خشک بشن  دوباره استفاده کنم ! چشمتون روز بد نبینه ! اگه می شد از مانتو و مقنعه هم استفاده می کردم! ولی حیف ! فکر کنم تا ظهر هر کدوم از دستمالها پنج شش باری ریکاوری شدند! دیگه واسه آزمون عصر یه جعبه بردم!

نظرات 1 + ارسال نظر
بی همتا شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 07:42 ب.ظ

تو چقد مهربووونی...
دعاهت چقد چیپید....

خوبی از خودتونه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد