سلام
امروز همش به شعر فکر می کردم احساس می کردم که باید شعر بخونم. نمی دونم شما هم شعر خونتون می افته پایین یا نه؟ من اما از این دست امراض زیاد دارم! امروز هم شعر.
وقتی اینجوری می شم اول می رم سراغ کتابهای خونه. اگه راضی شدم که هیچ وگرنه می افتم به جون اینترنت که یه دفعه یادم اومد دو تا دوست شاعر دارم و ۲ تا غزل اولی و شعر نو های دومی رو خوندم.
زنگ زدم به اولی که : عزیزم ! می ذاری شعرت رو تو وبلاگم بذارم عشقم؟ صدا اومد که: نههههه! گفتم : داد نزن باو ! با اسم خودت میذارم خب! عشوه اومد که : دیگه بدتر! اصلا حوصله ندارم دوباره به عنوان شاعر مطرح بشم! تازه یه کم از دنیای مطرح شدن فاصله گرفتم!
یعنی دم دستم نبودها! وگرنه... . گفتم اخه عزیز من حیف این شعر ها نیست که منتشر نشن ! حتی همینطوری تو یه وبلاگ سوت و کور؟ گفت : ولم کن تو رو خدا! همین چند وقت پیش یه آقای بی سر و پایی یکی از غزل هام که مال دهه هفتاد (دبیرستانی بوده اونوقت) بود رو به اسم خودش گذاشته بود تو وبلاگش که ایمیلش رو پیدا کردم و حسابی شستمش . چند وقت بعد دیدم که برش داشته ولی معلوم نیست سر بقیه شعر های اون زمانم که این ور و اون ور چاپش کردن چی اومده. ..
هیچی دیگه نداد نامرد شعرش رو! منم گفتم حیف این استعداد که خدا داده به تو! دیگه داشت دعوامون می شد که محترمانه زدیم به در تعارف و اینا که بیا اینورا و اون که : نه شما بیاید و ... تمام.
حالا به اون یکی فردا یه زنگ بزنم ببینم چی می شه!
یعنی قلقکم می شه شعرش رو بذارم و در برم!
به نظر همه دزدی ها بد هستند ولی فکر و کلام و وزن و هجایی رو که کسی ساخته رو دزدین خیلی کمبود می خواهد. واقعا کار کثیفی است!